۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

توان مديريت و مديريت توان

توان مديريت و مديريت توان


تاريخ: 11/11/1385

زمینه: بخش خصوصی و اصل44

ارائه دهنده: سيدعليرضا طيراني


بر گرفته از ماهنامه تدبیر، در اين مقاله سعي در معرفي وشناخت دو اصطلاح مهجور ودرعين حال پر کاربرددر فرهنگ عاميانه مديريت که تا امروز از کنار آن به سادگي گذشته‌ايم وبه آنها پرداخته نشده است داشته وقصد داريم تعريفي براي آنها ارائه كنيم. هدف از ارائه اين نوشتار در گام نخست تعريف توان فرد در جهت انجام اموري است كه نظارت،سرپرستي ودر نهايت مديريت راطلب مي‌كند ودر گام بعدي مديريت واستفاده از تواني است كه فرد داراست.

توان مديريت – مديريت توان: اين دو اصطلاح در مديريت با دو معناي کاملا متفاوت به‌کا ر مي‌روند ولي درعين حال مکمل يکديگرند، به بيان ديگر توان مديريت شرط لازم براي مديريت توان و مديريت توان شرط کافي براي توان مديريت است. بنابراين دو اصطلاح فوق را مي‌توان به‌صورت يک گزاره دو شرطي در نظر گرفت، به‌طوري که وجود يکي وابسته به ديگري است.

«توان مديريت» عبارت است از توانايي وکارايي مدير به‌منظور هدايت ورهبري يک سازمان ويا رسيدن به يک هدف خاص، با دراختيار داشتن منابع وامکانات موجود .

هرچه اين منابع وامکانات بيشتر وبهتر باشد وراحت‌تر در اختيار مدير قرار گيرد مديرتوان کمتري جهت حصول به نتيجه مطلوب نياز دارد.برعکس باکمبود امکانات ومنابع، مدير مي‌بايست راه دشوارتري را طي نموده وملزم به استفاده از توان بيشتري است. يک مدير توانمند بسته به نوع وظايف وفعاليتهايي که انجام مي‌دهد ويا از او انتظار مي‌رود مي بايست به پرورش خود بپردازد تا بتواند در مواقع لزوم با به‌کار گيري صحيح انباشتهاي خود تصميمي درست وتا حد امکان، دقيق و با در نظر گرفتن شرايط موجود اتخاذ كند، به‌طوري‌که در دراز مدت پاسخگوي نيازهاي سازمان بوده ودر تحقق اهداف آن مثمر باشد.

توان مديريت در افراد مختلف متفاوت است وهمين امر باعث به‌وجود آمدن دو دسته مديران توانمند وضعيف مي‌گردد. در برخورد با چالش ضعف، مدير در گام اول شروع به شناسايي هر چه دقيق تر توانايي هاي خود مي‌كند ودر صورت وجود هرگونه کاستي به پرورش آن مي‌پردازد. اينکه يک مجموعه ياسازمان تا چه حد در رسيدن به اهداف خود موفق است بستگي مستقيم به توان مديران آن دارد. هرچه مدير از توان بيشتري در برخورد بامسائل ومشکلات سازمان برخوردارباشد، آن سازمان موفق تر وهرچه اين توان کمتر باشدسازمان ناموفق‌تر بوده ودر دستيابي به اهداف کوتاه مدت ودراز مدت خود دچار مشکل خواهد شد.

البته توان مديريت به عواملي ازقبيل تفويض اختيار وپشتوانه قدرت نيز بستگي دارد.چرا که بدون اين دو مهم با توجه به کاهش حيطه اختيارات وقدرت تصميم گيري مدير قادر به ارائه راهکارهاي سريع ومطلوب نخواهد بود.يکي ديگر از عوامل مهم وقابل اشاره در توان مدير سلامت روحي وجسمي اوست. هرچه مديراز سلامت بيشتري برخوردار باشد تمرکز ذهني بيشتري براي حل مسائل خواهد داشت ودر فرايند انتخاب نمونه مناسب از ميان نمونه‌هاي از پيش طراحي شده، تصميم گيري واجرا موفق تر است.

«مديريت توان» اصطلاحي است که مي‌توان از آن مفهوم استفاده صحيح وبهينه از توان مدير توسط خود اورا استنباط كرد. به زبان ساده مديريت توان عبارت است ازتقسيم وبه‌كارگيري صحيح تواناييهاي موجود در مدير به‌منظور نيل به برنامه ها واهداف سازمان.بسياري ازسازمانهايي را مي بينيم که باوجودداشتن مديراني توانمند، موفقيت چنداني به دست نمي آورند. اين امر ناشي از عدم درک مدير از تواناييهاي خودوعدم به‌کارگيري صحيح و هدايت به‌موقع آن است. يک مدير زيرک با کمي تفکر وتقسيم تواني که در خود احساس مي‌کند، قادر به جلوگيري از هرز رفتن آن وهدايت آن در جهت رفع امور و نيازهاي کاري ومديريتي خود خواهد بود.توانايي را مي‌توان به دو بخش تقسيم كرد:

-1 توان عمومي

-2توان ويژه يا خاص

توان عمومي: تواني فطري و غريزي است که در همه افراد وجود داردودر بر گيرنده کارهاي عادي و روزمره است. اين توان به نوبه خود سهم مهمي در رسيدن به هدف ايفا مي‌کند وبه‌کارنگرفتن صحيح آن درمواقعي باعث نرسيدن به نتيجه مطلوب ويا به تعويق افتادن آن مي‌شود.

اين امر گاهي اوقات باعث مي‌شود تا مسير حرکت را بيهوده طولاني كنيم ويا به‌طور کل مسير را اشتباه برويم ويا حتي مجبور به حل مسائلي بشويم که اگر راه را درست مي‌رفتيم به حل آنها نياز نداشتيم.

توان ويژه يا خاص: تواني است که مختص به يک فرد است و غالبا باعث تمايز آن در يک مورد ويا مواردي از ديگران مي‌گردد. اين توان کنشي فطري-اکتسابي داردوفرد با شناسايي آن در خود مي‌تواند آن رابه بهترين نحو پرورش دهد.بيشتر ما از اين شكل توان به‌سادگي عبور کرده واصلا آنرا نمي شناسيم.

علت اصلي اين امر عدم باور واعتقاد به خود است.

انسانها به‌دليل راحت طلبي غريزي اکثر مواقع از کنار استعدادها وتواناييهاي خود به‌سادگي ميگذرند وحتي در بسياري از مواقع تا پايان عمر از آن بي بهره اند و اين همان مرز بين افراد موفق با افراد نا موفق وضعيف است.

تکرار جمله «من ميتوانم» همراه با تمرکز وممارست با در نظر گرفتن هدف پيش رو مارا در رسيدن به آن هدف کمک مي‌كند. کوتاه سخن آنکه هرمدير توانمند با شناسايي توان خود وبرنامه ريزي وحرکت در جهت برآوردن نيازهاي مجموعه يا سازمان خويش قادر به کسب موفقيتهاي شاياني خواهد بود.

يکي از رموز موفقيت مديران توانمنددرک و به‌کارگيري صحيح دو عبارت «توان مديريت» و«مديريت توان» است. و همان‌طور که در ابتدا به آن اشاره شد، اين دو، شرط لازم وکافي براي دستيابي به يک مديريت نافذ وپيشرودر راستاي برآوردن اهداف سازماني است.


هیچ نظری موجود نیست: