۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

راه اندازی یک فناوری پیشرفته



راه اندازی یک فناوری پیشرفته

تلاش جوانان کارآفرین در جوّ مناسب اقتصاد تجاری

سلام دوستان گزارش زیر از یک جوان کارآفرین آمریکایی بنام بن کاسنوچا که به قلم خودش نوشته شده است واقعا دارای نکات بسیار کلیدی و ناب که اشتیاق آدم را به موضوعات کارآفرینی چندین برابر می کنه، توصیه می کنم حتما این مطلب را بخوانید.

بن کاسنوچا مؤلف کتاب زندگی کاری من: آن چه یک مدیر اجرایی (خیلی) جوان در سفر خود به سیلیکون ولی آموخته است . نشریۀ بیزنیک ویک از کاسنوچا در زمرۀ جوان ترین کارآفرینان برتر یاد می کند، و تارنمای پولیتیکس آن لاین او را از با نفوذترین افراد جهان در دنیای اینترنت و سیاست خواند. کانسوچا وبلاگی به آدرسben.cansocha.co دارد.

در مدرسه راهنمایی یک معلم فناوری داشتیم که مرا مجبور کرده بود متن یکی از تبلیغات تلویزیونی اپل به نام "متفاوت فکر کنید" را از حفظ یاد بگیرم. خط آخر آن می گفت: "افرادی که آن قدر دیوانه هستند که فکر می کنند می توانند دنیا را تغییر دهند، همان کسانی هستند که این کار را می کنند." من این پیام و رسانندۀ آن (معلمم) را خیلی الهام بخش یافتم. باعث شد بخواهم شرکتی باز کنم و از طریق آن دنیا را تغییر بدهم. اما چه جور شرکتی؟ به یک فکر بکر نیاز داشتم. در همان زمانی که این تبلیغ را از حفظ می کردم، به یک بازی فوتبال حرفه ای در سانفرانسیسکو هم رفتم. صندلی های استادیوم خیلی کثیف بودند. وقتی می خواستم اعتراض خودم را به این موضوع بنویسم وبفرستم، متوجه شدم که شهرداری از هیچ شیوۀ منظمی برای انتقال اعتراض ها برخوردار نیست. در خشمی که بودم، به خودم گفتم "باید راه بهتری وجود داشته باشد!".
این تجربۀ شخصی مرا به سوی باز کردن یک شرکت فناوری پیشرفته سوق داد که حلال مشکلی شد که من با آن روبرو بودم. من در سال 2001 شرکت کامکت را تأسیس کردم، و هدف من ارتقای سطح خدمات مشتریان در دولت محلی بود. من نرم افزاری درست کردم که شهرداری ها با استفاده از آن می توانند اعتراضات شهروندان را دریافت، به آن رسیدگی، و آن را برطرف کنند. برای مثال، دولت محلی می تواند بطور مؤثر شکایات شهروندان درمورد یک دست انداز، یا خرابی یکی از چراغ های خیابان، یک درخت شکسته ومسائلی از این دست را پیگیری کند. این موضوع نه تنها موجب رضایت بیشتر شهروندان می شود، بلکه اتوماتیک شدن پیگیری کار ها، موجب صرفه جویی پول دولت هم می شود. من سال ها وقت صرف توسعۀ این کار کرده ام.

نوعی و غیر نوعی مسیری که من برای کارآفرینی طی کردم از بسیاری لحاظ عادی بود. اول این که، این فکر ناشی از یک تجربۀ شخصی بود. معمولا ً فکر های خوب بیشتر نتیجۀ یک تجربۀ دست اول هستند، تا جلسات مشکل گشایی گروهی در چهار دیواری یک دفترکار.

دوم این که، من به موفقیت و شکست، هر دو، تن داده ام. راه اندازی شرکت را "راه آهن پیچ وخم دار" می گویند و علت آن هم روشن است: بی ثباتی و ناپایداری زیادی در میان است، و هر روز، فراز ونشیب تازه و خوش شانسی و بد شانسی های خود را دارد. یکی از به یاد ماندنی ترین موارد شکست من،استخدام کارمندان نامناسب بود. از لحاظ دیگر اما، تجربۀ من چندان عادی هم نبوده است. من جوان هستم. من شرکتم را در سن چهادره سالگی راه اندازی کردم. و حالا 20 سال دارم. باید بر چالش های مربوط به سنم پیروز می شد. من باید مردم را متقاعد می کردم مرا جدی بگیرند، و منفی بافان را ندیده می گرفتم. احتیاج داشتم با جنبه های عملی کار و کسب آشنا شوم  تعریف یک مشکل، طرح راه حل آن، ساخت نمونۀ اولیه و فروش آن  این کار ها را باید بیشتر به تنهایی انجام می دادم. معدودی ارتباط حرفه ای داشتم و باید شبکه ای از مشاوران وحامیان فراهم می کردم. وچالش دیگرم ایجاد توازن میان کار و زندگی بود: هم باید به درسم ادامه می دادم و هم به پیشرفت شرکتم می رسیدم. جوان بودنم به نفع من هم بوده است. گاهی کمتر دانستن کمک بیشتری می کند، چون میتوانیدهمۀ"احمقانه"رامطرح کنید.
خوشبختانه وقتی در بچگی راجع به شرکتم فکر می کردم، در ایالات متحده بزرگ می شدم، مملکتی که خیلی امکانات در اختیار کارآفرینان قرار می دهد، چه از نظر سیاست های رسمی دولت، و چه از نظروجود یک فرهنگ فراگیرکارآفرینی. دولت آمریکا راه اندازی شرکت در آمریکا را آسان میکند. کاغدهای کمی برای پر کردن لازم است. یک اعتقاد اساسی در ایالات متحده این است که شرکت های خصوصی کارآفرینی، در اقداماتی که باید برای رشد شرکت خود در پیش بگیرند، می بایست از حد اکثر آزادی برخوردار باشند. مقررات دست و پا گیر دولتی و کاغذ بازی های طولانی، مانع از خلاقیت کارآفرینان می شود، و باید از آن اجتناب کرد. با این روحیه است که دولت برای واحد های تجاری کوچک منافع مالیاتی درنظر می گیرد و برای برنامه های آموزشی تأمین بودجه می کند. طرز تلقی فرهنگی در آمریکا از این هم برای موفقیت در کارآفرینی بیشتر اهمیت دارد. در ایالات متحده اگر کسی شجاعت راه اندازی شرکتی را داشته باشد، او را تشویق و از او قدردانی می کنند. به شما به عنوان مخترع، پیشگام و یاغی موفق نگاه می کنند. و در صورت عدم موفقیت و در صورتی که مالکیت شرکت با خود فرد باشد، امکان این هم وجود دارد  غالب آمریکایی ها بی اعتنا از کنار آن می گذرند و آن را به عنوان تجربه تلقی می کنند. عدم موفقیت خجالت آور نیست. خانواده ها، مدارس، و رسانه ها هم به همین صورت عدم موفقیت را قبول می کنند.رویکرد"صحیح"کشور هایی که مشوق کارآفرینی هستند، از لحاظ اقتصادی کشور های موفق تری محسوب می شوند. ویلیام بامول، اقتصاددان، کارآفرینی را "بخش اجتتاب ناپذیر" رشد اقتصادی و رفاه در ایالات متحده خوانده است. با وجود بیش از 16 میلیون تن که در شرکت های دارای کمتر از 10 کارمند مشغول به کار هستند، می توان گفت که ایالات متحده به دست واحدهای تجاری کوچک می چرخد.

اما ایالات متحده تنها کشوری نیست که اهمیت اقتصادی کارآفرینی را درک می کند. چین، هند، و سایر کشور ها نیز بر اهمیت واحد های تجاری کوچک تأکید می گذارند و از نتیجۀ آن بهره مند می شوند.

در ایالات متحده، موفق ترین کارآفرینان، متفاوت هستند. بنیانگذار شرکت گوگل، یکی از پرقدرت ترین شرکت های فناوری آمریکا، یک مغز متفکر و مهاجر روس است که زیاد هم به توجه رسانه ها اهمیت نمی داد. او موفق به کسب درجۀ دکترا در علوم کامپیوتر از یکی از بهترین دانشگاه ها گردید و دربارۀ چگونگی تأثیر فرمول های ریاضی بر نتایج موتور های جستجو مطالعه کرده بود. اوراکل، یکی دیگر از شرکت های قدرتمند فناوری، توسط فردی تأسیس شد که او را از کالج بیرون کرده بودند، و برای گسترش شرکت خود از استراتژی فروش بالا استفاده کرد. او اکنون یکی از چهره های سرشناس در میان رسانه هاست. همۀ کارآفرینان موفق آمریکایی ظاهر و رفتارشان شبیه دونالد ترامپ، سلطان معاملات املاک نیست؛ در واقع، تعداد کمی به او شباهت دارند. در عوض، صاحبان مشاغل موفق، خود راه صحیح را برای خود می یابند.

چه خوبه اگه این رو یادبگیریم که راحت فکر کنیم و آروزوهامون را شدنی دنبال کنیم درست مثل بن کاسنوچا 




هیچ نظری موجود نیست: